۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

انتخابات و غربت

انتخابات با خودش هزاران خاطره می آورد. قصه ی امید و ناامیدی، هیجان و سکون، اشتیاق و درد همه سلسله وار در ذهن ردیف می شوند گیرم برای این آخری دردش غالب باشد. تا قبل از سیاهی های سی ام خرداد، همه چیز بی نظیر بود. برای ما ایرانی ها که جشن هایمان از پذیرایی خانه مان فراتر نمی رود و عقده ی پایکوبی جمعی و خیابانی داریم، آن روزها بی بدیل بود. چه کسی ست که نمونه ای از روز زنجیره ی انسانی از راه آهن تا تجریش در جایی ازذهنش داشته باشد؟ غنی یا فقیر هم فرقی ندارد. به گمانم برای آن طرفی ها هم همین بود، آن ها هم در خیابان بودند و شعارهای استادیومی سر می دادند و می خندیدند. بیایید لحظه ای اتفاقات بعدش را فراموش کنیم و به آنچه گذشت بیندیشیم. بیایید برای چند دقیقه لنز دوربین را از تحلیل های دست بالا که اتفاقات بعد را نتیجه ی این خیابان کشی ها می بیند رها کنیم و آن را میان خیابان ببریم. بیایید به شعارهای آن روزها که یکی ظاهر محمود و دیگری چیز چیز گفتن مهندس را نشانه رفته بود فکر کنیم. هرچقدر هم که آن شعارها غیر عقلانی (نمی دانم این واژه صحیح است یا نه) بود اما خریدار داشت و مهم تر آن که خوش می گذشت. تنها شاید به صعود ایران به جام جهانی بعد از بردن استرالیا بتوان تشبیهش کرد.
یادم نیست دقیقا کی آن کل کل های خیابانی به تقابل تبدیل شد اما مطمئنم می شود همین فرآیند را با پایانی غیر از آنچه پیش آمد متصور شد. می شد به همه خوش گذشته باشد اما یک طرف برنده باشد. یک دلیل در میان هزار دلیل آن پایان ناخوش هم شاید بی تجربگی مردم ما در آن قسم فعالیت ها باشد.

وقتی خاطرات غیر قابل وصف بالا را مرور می کنم، نمی توانم حسودیم را از نبودن در ایران پنهان کنم. خودمانیم دیگر، می دانیم که آن مملکت فقط سر انتخابات ها هیجان انگیز می شود، هرچند شنیده ام این بار سخت تر از گذشته شده اما هنوز هم فکر می کنم تاریخ آن مملکت چهار سال یک بار نوشته می شود. بزرگتر ها حتماْ می دانند که اشتباهات گذشته نباید تکرار شود و شاید نیازی به تحلیل های ما بیرون نشسته ها نباشد. اما عمیقا امیدوارم از انتخابات قبل درس بگیرند و در دام دشمنی با طرف مقابل نیفتند که آخرش همیشه ضرر هست، خواه نتیجه ی انتخابات پیروزی باشد یا شکست. این دشمنی ها جدا از اینکه راه را برای تسویه حساب های بعد از انتخابات باز می کند، مردم را دو تکه می کند. مردم دو شقه شده به این راحتی ها یکی نمی شوند. شما هم دارید دوستان بسیجی یا در فامیل خود افرادی را که بعد از انتخابات ارتباطتان با آن ها حداقل شده. شما هم می شناسید افرادی را که اگر پیش از آن سلام و علیکی داشتید، بعد از آن اتفاق در دل ناسزا نثارشان می کنید. ارتباط این دو شقه که قطع شود دیگر باید به حال آن مملکت فاتحه خواند، دیگر حتی فرصت درک یکدیگر را هم از دست خواهند داد. اگر بنا باشد این انتخابات تبری باشد بر همان شکاف گذشته، جز نفرت پراکنی نتیجه ای نخواهد داد. این مردمی که احیانا طرفدار هر کسی در انتخابات هستند اگر مملکت زیر و رو شود باز هم وجود خواهند داشت. این ها لزوما مزد بگیر نیستند که با عوض شدن اربابشان تغییر کنند.

من خارج نشسته جز دنبال کردن اخبار ایران و حسرت خوردن از نبودن در آن کار دیگری بلد نیستم. می دانم در این لحظه می گویید تو آنجا نشسته ای و حالت را می کنی و درد ما را نمی فهمی اما باور کنید دل کندن از آن مملکت با تمام آن نواقصش محال است. چشم ما به اتفاقات ایران است که روزگاری نزدیک به آن باز خواهیم گشت. وظیفه ی ما هم گردن شمایی ست که آنجایید. هم حالش را ببرید و هم تقابل را حداقل کنید که امروز هر چه نداشته باشیم دشمن به اندازه ی کافی داریم.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

چه باید کرد؟

در این نوشتار کوتاه می خواهم کمی از نظرات خود را پیرامون انتخابات پیش رو با دوستانم در میان بگذارم. ابتدا باید بگویم که این مقاله از نقطه نظر یک اصلاح طلب که به اصلاح تدریجی نظام سیاسی ایران و از درون خود آن اعتقاد دارد نوشته می شود و طبعاً در برگیرنده ی نظرات افرادی که خارج از این چارچوب هستند نخواهد بود. هرچند که شاید برای مسائل آنان هم پاسخی در این مقاله وجود داشته باشد.

عقیده ام بر این است که آمدن خاتمی و هاشمی اشتباهاتی فاحش برای جریان اصلاح طلبی در ایران خواهد بود. نکته ی اول تبعات منفی این عمل برای آینده ی اصلاح طلبان و دیگری برآورده نشدن هدف های عنوان شده برای آن است. ذیل دو سوال چرا آمدن هاشمی/خاتمی به ضرر جریان اصلاح طلبی ست به طور خلاصه به این موارد خواهم پرداخت و سپس راه بهتر را از نظر خود ارائه خواهم کرد.
پیش از پاسخ به دو سوال ذکر شده، می خواهم به این نکته بپردازم که اساساً معرفی کردن گزینه ی تکراری، برای یک حزب یا جریان نشان از مردگی آن دارد. جریان اصلاح طلبی بعد از انتخابات گذشته در خواب زمستانی فرو رفت و از حدود یک سال قبل برای این انتخابات فعال شد. در آن زمان اکثریت این جریان، شرط انتخابات آزاد را برای حضور عنوان کردند. نامه هایی از بیرون و درون زندان می آمد که برای حضور در انتخابات باید زندانی ها آزاد شوند و فضای امنیتی برداشته شود و ...
اکنون که چند ماه به انتخابات مانده، عده ی کثیری از اصلاح طلبان ( عموماً مشارکت و مجاهدین) به صرافت شرکت کردن در انتخابات افتاده اند در حالی که هیچ کدام از شرط هایشان پذیرفته نشده و بالعکس برای حضور آن ها شرط گذاشته شده است. اول آنکه آن ها باید توضیح دهند که چه چیز باعث شده در شرایط سخت تر حاضر به شرکت در انتخابات شوند؟ نکته ی دوم آن است که آن ها تمام این زمان را برای شروع فعالیت انتخاباتی، معرفی افراد جدید، نقد جناح مقابل، و شناخت نیازهای رای دهندگان کنونی از دست داده اند و باز به گزینه ی تکراری روی آورده اند.
جدا از این، با توجه به مشخص بودن کارنامه ی فردی که پیش از این رئیس جمهور شده، مانور دادن بر روی گزینه های منفی او آسان تر از فردی است که هنوز کارنامه ای ندارد و نقد او مشکل است.

چرا آمدن هاشمی به ضرر جریان اصلاح طلبی ست؟
معتقدم که هاشمی همچنان رای منفی بالایی در میان اقشار متوسط و پایین جامعه دارد. هرچند که ممکن است وضعیت او اندکی نسبت به انتخابات 84 بهتر شده باشد، اما به دلیل ریشه دار بودن و سابقه داشتن این ذهنیت منفی نسبت به او و خانواده اش در سی سال گذشته، او همچنان رای کمی در حدود آرای انتخابات قبلی خواهد داشت. اما مشکل نه در رای نیاوردن هاشمی بلکه احتمال به قدرت رسانیدن امسال احمدی نژاد است. هاشمی رای نسبتاً ثابتی در دور اول و دوم خواهد داشت و احتمال آنکه به دور دوم راه پیدا کند (با توجه به تعدد کاندیداها) زیاد است. به دلیل رای منفی بالای او، هرکسی در دور دوم بر او پیروز خواهد شد. از آن جایی که تحلیل این که در میان افراد دیگر حاضر در انتخابات چه کسی با هاشمی به دور دوم خواهد رفت مشکل است، آمدن هاشمی تنها ریسک ظهور احمدی نژادی دیگر را بالا خواهد برد. فردی که با جذب چند میلیون رای در دور اول به آسانی به ریاست جمهوری خواهد رسید.

چرا آمدن خاتمی به ضرر جریان اصلاح طلبی ست؟
خاتمی با آمدنش شور بیشتری در میان جوانان ایجاد خواهد کرد. با توجه به تجربه ی اصلاح طلبان در ایجاد موج های اجتماعی (همانگونه که برای موسوی در انتخابات گذشته اتفاق افتاد)، احتمالاً تا انتخابات جمعیت زیادی (بالطبع نه به اندازه ی انتخابات قبلی) انگیزه ی حضور در انتخابات و حمایت از او را پیدا خواهند کرد. اگر خاتمی رد صلاحیت شود، مجدداً ناامیدی زیادی در میان این قشر به وجود خواهد آمد. این ناامیدی تبعات منفی زیادی برای جریان اصلاح طلبی خواهد داشت زیرا ایجاد انگیزش در اینگونه افراد برای فعالیت های بعدی و انتخابات های آتی کار دشواری خواهد بود. (همانطور که در این انتخابات رای دهندگان اصلاح طلب به اندازه ی انتخابات گذشته حضور نخواهند داشت). ممکن است گفته شود که اگر خاتمی رد صلاحیت شود ضربه ای بزرگ برای حیثیت جمهوری اسلامی خواهد بود که به نظر بنده این گونه نیست. اصلاح طلبان تا کنون تحلیل های اشتباه این چنینی کم نداشته اند (رد صلاحیت انتخابات مجلس هفتم، سرکوب پس از انتخابات هشتاد و هشت، و حصر موسوی و کروبی). انجام یک کار با این تصور که اگر نظام این کار را بکند ضربه ی زیادی به او وارد می شود تنها نتیجه اش سخت تر کردن استفاده از فرصت های بعدی است. کما اینکه نتیجه ی این گونه تحلیل ها امروز در جریان اصلاح طلبی واضح است و تنها فرصت تعامل و گفت و گو با حاکمیت را سلب می کند. زیرا هر تصمیمی که با این منطق گرفته شود، طرف مقابل را بی اعتماد می کند.
با فرض تایید صلاحیت خاتمی، آمدن او جریان مقابل را متحد خواهد کرد و شکست دادن آن را در انتخابات دشوار می کند. اما مشکل عمده پس از پیروزی احتمالی خاتمی رخ خواهد داد. وضعیت کنونی کشور قطعا بهتر از زمانی که خاتمی آن را از هاشمی تحویل گرفته نیست. هم از نظر روابط بین الملل و هم از نظر مسائل داخلی و اقتصاد و ... مهم تر از آن امروز حاکمیت تفاوت چشمگیری با آن زمان دارد. اول آن که حساسیت نسبت به اصلاح طلبان بسیار کمتر از امروز بود و راه برای فعالیت های آنان باز بود. مهمتر از آن، جناح مقابل امروز قدرتی به مراتب بیشتر از گذشته دارد و عملا می تواند رئیس جمهور را فلج نماید. سپاه امروز کمتر نشانی از سپاه 16 سال گذشته دارد چه به لحاظ ثروت، چه قدرت و بالاتر از آن به لحاظ جسارت ورود در امورات مملکت. جناح اصلاح طلب شانزده سال پیش مقبولیت بسیار بیشتری در حوزه ی خصوصی قدرت داشت که به آن ها اجازه فعالیت می داد. امروز در صورت به قدرت رسیدن آن ها جایی برای فعالیت نخواهد بود. این اتفاق باز به ناامیدی از این جریان دامن خواهد زد و بدنه ی اجتماعی اصلاح طلب را نحیف تر و ضعیف تر خواهد نمود و راه را برای فعالیت های آینده خواهد بست.

چه باید کرد؟
با در نظر گرفتن فرایند تدریجی اصلاح، راهی جز کاستن تنش ها بین اصلاح طلبان و مردم و حکومت نیست. در وضعیت فعلی، کاندیداهای حساسیت برانگیز جناح اصلاح طلب با آمدنشان جز ایجاد ناامیدی و تاخیر در جریان اصلاح طلبی و تضعیف پایگاه اجتماعی خود نتیجه ای به دنبال نخواهد داشت. به عقیده ی من، کاندیدایی که مورد قبول قشر میانه از هر دو جناح که توانایی به کار گیری نیروهای اقتصادی و سیاسی هر دو را داشته باشد بهترین گزینه است. فردی که حساسیت زیادی را با حضورش ایجاد نکند و زمینه را برای حضور سال های بعد اصلاح طلبان را فراهم تر نماید. مقبولیت او نقش حیاتی در موفقیت آینده ی او خواهد داشت و به همین دلیل است که کاندیداهایی مانند عارف و کواکبیان شوخی به نظر می آیند. در حال حاضر با توجه به گزینه های موجود، حسن روحانی یا گزینه های متعادل جناح مقابل می توانند این زمینه را به وجود بیاورند و از دشمنی ها هم در حاکمیت و هم در میان مردم بکاهند.