۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

یک دقیقه تامل، آیا واقعاً رادیکال ها دارند حرف می زنند؟

در این نوشتار کوتاه سعی بر آن است تا مقاله ی خانم شادی صدر تحت عنوان "یک دقیقه سکوت؛ رادیکال‌ها دارند حرف می زنند" در بوته ی نقد گذاشته شود. در مقاله ی مذکور، نویسنده با توجه به میزان مشارکت 72 درصدی و شرکت نکردن بیش از 27 درصد از مردم چنین نتیجه گرفته اند که این دسته از مردم (که رادیکال هستند) در انتخابات دوم شده و باید جدی گرفته شوند. به عبارت دقیق تر سیر منطقی مقاله به طور مختصر این گونه است:

27 درصد مردم در انتخابات شرکت نکرده اند در نتیجه آن ها رادیکال هستند /برای تغییر در هرجای دنیا به رادیکال ها احتیاج است / از آنجایی که این 27 درصد رادیکال در انتخابات دوم شده اند و وجودشان برای تغییر حیاتی ست پس باید جدی گرفته شوند.

فرض اول ایشان مبنی بر رادیکال بودن 27 درصد از مردم که در انتخابات شرکت نکرده اند محل بحث بسیار است. هر چند نویسنده در ابتدای مقاله اشاره ی کوتاهی می کند که این دسته از مردم عقاید گوناگون دارند اما در ادامه، تمامی این گروه را رادیکال نام نهاده و بر این اساس نتیجه ی مورد نظر خود را می گیرد.سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چه کسانی رای نمی دهند؟ آیا آن ها رادیکال هستند؟ آیا ما اطلاعات کافی از دیدگاه آن ها داریم؟

بنده یکی از آن 27 درصد هستم که بر خلاف ادعای خانم صدر به هیچ وجه رادیکال نیستم. بنده به جهت زندگی و تحصیل در کانادا و نبود صندوق رای از دادن رای محروم بودم. بسیار ایرانیان ساکن کشورهای دیگر بودند که به دلیل دور بودن محل اخذ رای از مکان زندگی و کار نتوانستند در انتخابات شرکت کنند. اما آیا داستان همین است؟ انگیزه های فراوانی برای رای ندادن یک فرد در انتخابات می توان در نظر گرفت. به عنوان مثال همانند بسیاری از کشورهای دیگر، افرادی در کشور زندگی می کنند که نسبت به مسائل کشور بی تفاوت هستند. صرف نظر از دلایل این رفتار (که می تواند رفاه بسیار زیاد، رفاه بسیار کم یا دلایل دیگر باشد) عده ای از آن 27 درصد نه رادیکال که بی تفاوت بوده اند. در میان این افراد قطعاً همفکران خانم صدر نیز بوده اند اما محل بحث بر سر یک رنگ کردن تمام این افراد تحت عنوان نا معلوم "رادیکال" است.

سوال دیگر این است که "رادیکال" چیست؟ آیا افرادی که با انگیزه های متفاوت در یکی از دسته های به قول ایشان "مدافع حقوق زنان"، "مخالفان سیاسی"، "بی خدایان" و یا "اقلیتهای دینی" هستند و در انتخابات شرکت نکرده اند، می توانند زیر چتر رادیکال بودن جمع شوند؟صرف شرکت نکردن عده ای در انتخابات آیا آن ها را در یک گروه فکری قرار می دهد؟
ادعای دوم ایشان مبنی بر بدیهی بودن لزوم وجود رادیکال ها برای پیشبرد اصلاحات نیز جای بحث دارد. اینکه در هر جایی که اصلاحاتی صورت گرفته عده ای رادیکال وجود داشته اند بدین معنی نیست که برای آن تغییر لزوما نیازی به رادیکال ها بوده و یا اینکه راه بهتری وجود نداشته است. سوال دیگری که پیش می آید این است آیا تمامی اصلاحات و تغییرات در تاریخ بشر یکسانند که با یک مثال بتوان لزوم وجود رادیکال ها در تمامی اصلاحات سیاسی را به اثبات رسانید؟یک نفر ممکن است ادعا کند که بدون وجود رادیکال هایی از دو طرف در شرایط فعلی ایران، اوضاع با تنش و هزینه ی کمتر و ثبات بیشتر به سمت اصلاح می رود. به عنوان مثال می توانبه وجود آمدن احمدی نژاد و سایر تندروها را تا حدودی محصول تندروی برخی از اصلاح طلبان دانست که با نظرات خود به وجود تندروهای محافظه کار مشروعیت بخشیدند. آیا اگر روزی امور ایران اصلاح شود این به دلیل وجود برخی رادیکال ها در ایران بوده است؟ تحلیل درست این است که خانم صدر به جای مصادره کردن آن 27 درصد به این سوال پاسخ دهند که نتیجه ی عملی حرکت رادیکال آن ها (رای ندادن) چیست؟ آیا آن ها منتظر روزی هستند که ایران گلستان شود و بگویند به خاطر اعمال " رادیکال" ما بود؟ در انتهای مقاله خانم صدر ادعا کرده اند "آنها (رادیکال ها) کسانی هستند که می توانند به سئوال "خب اگر رای ندهیم چه باید بکنیم؟"، "آلترناتیو شما برای رای ندادن چیست؟" بهترین جوابها را بدهند" اما در هیچ جای مقاله یکی از این پاسخ ها را ارائه نکرده و "بهترین" بودن آن را برای خواننده ی خود نشان نداده اند.

سوال دیگر این است که آیا با فرض یکپارچه بودن تمام افراد تحریمی در اندیشه و "رادیکال" بودن آن ها، واقعا این 27 درصد در انتخابات دوم شده اند؟ اگر فضای سیاسی را به اصولگرا، اصلاح طلب و رادیکال ها تقسیم کنیم آن گاه نماینده ی اصلاح طلبان اول، اصولگرایان (باقی کاندیداها به جز آقای مهندس غرضی) دوم و رادیکال ها آخر می شوند. این تقسیم بندی هر چند نقایصی دارد اما از رادیکال تفسیر کردن تمامی آن ها که شرکت نکرده اند منطقی تر به نظر می آید.

تفسیر کردن نتایج انتخابات به شیوه ی خانم صدر، چشم بستن بر واقعیات و مصادره به مطلوب کردن آن است. مثلاً در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا نرخ مشارکت 57 درصد بوده است. این بدین معنی است که با نگاه خانم صدر در این انتخابات رادیکال ها اول، اوباما دوم و رامنی سوم شده اند و اساساً در خیلی از انتخابات های دنیا ایشان و سایر رادیکال ها هر سال پیروز انتخابات می شوند. تفسیر کردن آرای مردم کار بسیار دشواری ست،حتی رای آن هایی که روی برگه ی رای نوشته اند "حسن روحانی" را نمی شود رای تنها به یک تفکر خاص تعبیر کرد. تنها نتیجه ی منطقی از این رای این است که بیش از پنجاه درصد از مردم با انگیزه های مختلف (عده ای سبز، عده ای اصلاح طلب معتقد به نظام، عده ای اصولگرای معتدل ...) آقای روحانی را برای رسیدن به اهداف خود مناسب تر تشخیص داده اند. آن وقت چگونه ممکن است نظر آن هایی که کوچکترین مستندی از نظرشان نداریم را تحت عنوان رادیکال بودن جمع کرد و از آن نتایج ماورایی گرفت؟ از فواید انتخابات این است که افراد با توجه به نتایج آن بتوانند اطلاعات دقیق تری از وضعیت جامعه و طرز فکر آن پیدا کنند و قادر شوند تحلیل درست تری نسبت به آینده داشته باشند نه آنکه با تفسیرهای غیرمستدل نتیجه انتخابات به توجیه تحلیل های نادرست پیشین بپردازند.