مدت هاست که می خواستم آنچه در مورد اتفاقات روزانه به ذهنم می رسد را در قالب تحلیل هایی با دوستانم در میان بگذارم. خصوصا این روزها که دستمان دور است از ایشان. می خواستم نام این جا را انتخاب کنم که به مونس خود حافظ پناه بردم و او فرمود:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک | از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک |
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور | که بیدریغ زند روزگار تیغ هلاک |
به خاک پای تو ای سرو نازپرور من | که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک |
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری | به مذهب همه کفر طریقت است امساک |
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی | چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک |
فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل | مباد تا به قیامت خراب طارم تاک |
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی | دعای اهل دلت باد مونس دل پاک |
این بود که نام اینجا شد مغاک.
هر جا بري من دنبالت ميام مرد
پاسخحذف