۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

.دانشکده مدیریت و جام ملت ها

یک چیزهایی در دانشکده مدیریت خیلی عذابم می دهد. مثلا وقتی سر کلاس نشستی و 3 نفر از دانشجوها دارند مثلا رقابت بین سونی و توشیبا را به عنوان یک موردکاوی بررسی می کنند و جمله های قشنگ قشنگ می گویند و در نیم ساعت علل شکست و برتری بنگاه پیروز و بازنده را ردیف می کنند. نمی دانم چرا چهره های دانشجوها هنگام این ارائه ها مرا آزار می دهد. حتی وقتی خودم در جای آن ها قرار می گیرم همینطور است. از ژست خودم خنده ام می گیرد. آدم های از فنی رانده شده ای که از سر بی علاقگی و نفرت و حتی تنبلی آمده اند و کنکور ساده ی مدیریت داده اند و حالا چنان هنگام خواندن سرگذشت سازمان ها و روایت دلایل اوج گرفتن و حضیض رفتنشان با اعتماد به نفس و لبخند بر لب حرف می زنند که انگار اگر خودشان آنجا می بودند در لحظه ای با مراجعه به مطالب جزوه های خود در دانشکده مدیریت رمز پیروزی را می یافتند و قهرمان داستان می شدند. این را بگویم که خودم را هم از این داستان جدا نمی دانم و البته این را بگویم که حساب اقتصادی ها را از این قائله جدا می دانم.
آنکه این ها را طراحی کرده به نظرم بنایش نبوده که افرادی با توصیفات بالا بنشینند و تحلیلش کنند. حالا ارتباطش با جام ملت ها چیست؟
دیشب بعد از بازی های روز اول جام ملت ها، کارشناسان نشسته بودند و از عوامل شکست و پیروزی تیم ها می گفتند و نکات فنی جدید را که از نظرشان مهم بود موشکافانه از بازی این تیم ها بیرون می کشیدند. هنگامی که یکی از کارشناسان که فوتبالیست هم نبوده هیچگاه،به بهانه جام ملت ها داشت از نکاتی که در بازی بارسلونا برای تیم های لیگ برتری خودمان به نظرش مناسب می دید حرف می زد مرا یاد همان چهره ی آشنای درون دانشکده انداخت.
اگر این کارشناس های فوتبال که با لپ تاپشان کوچکترین حرکات بازیکنان را تحلیل می کنند، توانستند قبل از بازی با آن نمودارهایشان بگویند حداقل احتمال بردن کدام تیم بیشتر است، آن وقت دانشجوهای دانشکده ی ما هم با خواندن 10 تا مورد کاوی اپل، استیو جابز می شوند.

پ.ن: این مطلب واقعا نگاهش بالا به پایین نیست از آنجا که خودم هم در همین نمایش نقشی دارم. فقط بعضی اوقات از اینکه 2 سال در دانشکده مدیریت بودم ناراحتم که به گمانم تمام آنچه برایم داشته در 1 ترم یا کمتر جمع و جور می شد. قطعا قسمت زیادی از این ناراحتی به استاد های دانشکده بر می گردد که آنقدر بلد نیستند که آدم را ناامید می کنند، جز چند تایشان البته. شاید هم من خیلی وسواس یادگیری نداشتم. به هر حال این دانشکده را جای مناسبی برای یادگیری اقلا این رشته (مدیریت) نمی دانم.

۶ نظر:

  1. سلام میرس، نیستی. باش. اون کارشناس فوتبال عیبش این بوده که خودش فوتبالیست نبوده. یک عیب عمده ی اون دانشجوها هم اینِ که خودشون تو بطن کار نبوده اند قبلا. نداشتن تجربه ی "واقعی" شغلی؛ که اینجا جزو ملزومات ورود به این رشته است اصلا. و منطقی هم هست.

    پاسخحذف
  2. اصلاح می کنم: واسِ ما نیستی ؛) :(

    پاسخحذف
  3. خوب توصیف کردی

    پاسخحذف
  4. کلن که آره. فقط من نفهمیدم بالاخره اون آدمی میره میخواد در مورد اپل صحبت کنه چه ژستی باید بگیره؟!

    به هر حال، مشکلی که در مورد مدیریت شریف گفته در حقیقت خیلی ریشه‌ای تره. در استنفورد هم چیزی که توی دوره ام بی ای تو یاد می‌گیری خیلی تهش تو رو مدیر نمی‌کنه یا حتی «مدیریت» بهت یاد نمی‌ده. خود اینها هم دقیق نمی‌دونن هنوز مدیریت یعنی چی چه برسه استادای شریف. انقدر هم شاخه‌هاش زیاد شده (حدود ۱۰ تا) که دیگه اصلن همه رو بلد بودن شوخیه.

    نظر شخصیم اینه که توانایی مدیریت از جنس هنر هست نه علم. یعنی علاوه بر استعداد ذاتی که یک هنرمند می‌تونه داشته باشه (یا نداشته باشه) می‌شه با تمرین و ... بهترش هم کرد ولی در نهایت علم عشق در دفتر نباشد!

    در نهایت در مورد از فنی رانده شده و بی‌علاقه‌گی و تنبلی و ... به نظرم گزاره کلی دادن خوب نیست. حتی اگر اکثرن اینطور باشن.

    مخلص!

    پاسخحذف
  5. شهاب جان، قربانت ما که هستیم. حرف ما هم همون بود که نوشتی

    پاسخحذف
  6. محمد
    ایراد من بیشتر به قرار دادن دانشجوها در این شرایط بود. وگرنه خودم هم به اجبار همون ژست رو گرفتم چندبار.
    حرفت در مورد مدیریت رو که قبول دارم من هرچقدر تو مدیریت نگاه کردم چیزی به اسم علم ندیدم. اگر هم بعضی جاهاش چیز به درد بخوری بود از بقیه ی رشته ها بود. حرفت درسته و واسه همین من فکر می کنم ام بی ای اونجوری که اونور دنیا هست توجیه خوبی داره. اما اینی که تو دانشکده ماست به نظرم خیلی داغونه. منظورم خود درس مدیریته.

    در مورد قسمت آخرت هم باید بگم من خیلی معتقدم به اینکه محرک اصلی بچه ها برای اومدن به مدیریت اصلن علاقه به مدیریت نیست.
    علاقه به مباحث مدیریت احتمالا برای هر موجود زنده ای وجود داره. بحث من اینه که به دلایلی که گفتم اعم از زده شدن از فنی، جو، راحتی مدیریت و ... افراد به فکر این میفتن و در ضمن کم و بیش علاقه شون رو هم توش پیدا می کنن.
    اما در نهایت و محرک اصلی فرار کردن از رشته ی قبلیه.
    باز هم اقتصادی ها رو جدا می کنم از این قضیه چون تفاوتشون خیلی زیاده

    پاسخحذف