دنیای
خودمان را فرض کنید. وقتی تمام آدم ها مشغول شخم زدن دنیا هستند و ناگهان این
آهنگ از بلندگوهای دنیا پخش شود. سر همه ی آدم ها بلند شود و به آسمان نگاه
کنند. مثلاً کسی که دارد خیابان را تمیز می کند، دانش آموزان وسط کلاس درس مدرسه،
آدم های میان یک سخنرانی سیاسی، یکی که تفنگ را گذاشته روی شقیقه ی دیگری ، آدم هایی که دارند داخل یک فروشگاه خرید می کنند، زندانی و زندانبانش
و همه و همه برای یک لحظه ذهنشان پاک می شود و برای پنج دقیقه گوش می کنند. انگار
دکمه ای ایست موقت دنیا را زده ای. گوش می کنند به نوایی که برایشان غریب ولی
زیباست. نوایی که با چیزی درون ما صحبت می کند که دیگر مدت هاست کنارش گذاشته ایم.
آن قسمت از ما که متعلق به گذشته است و تنها آدم هایی قدیمی با اینچنین نواهایی می
توانند آن گذشته ی خاک خورده ی درون ما را لحظه ای قلقلک دهند. برای لحظاتی کوتاه
یک سطل پر از رنگ های رنگین کمانی به زندگی بپاشند و یادمان بیاورند که روزی نه
چندان دور دنیا و آدم هایش اینقدر تهوع آور نبودند. آهنگ که تمام شد نه کسی تغییر
کرده و نه چیزی. مثل من که شروع کردم نوشتن این و مثل شما که پنجره را بستید و
رفتید سراغ کارتان. تیشه ها را بر می داریم و روز از نو...
حاجی می خواستم پیشنهاد بدم یه چند روز اولی که این پست رو گذاشتی آهنگ وبلاگتو غیر فعال کن (آدم تا بیاد دستی غیر فعال کنه، حس متن می ره یا کم می شه)
پاسخحذفبعد اگه می شد (می دونم نمی شد :دی ) متن طولانی تر بود یا آهنگ کوتاه تر (که حدودی واقعاً همزمان تمام می شدند) عجب چیزی می شد.
پاسخحذفولی در کل که مثل همیشه عالی و با ایده ی باحال (انتخاب آهنگ هم عالی، اگرچه که حدس می شه زد اصلاً حس آهنگه باعث شد اینو بنویسی)
پاسخحذف